اینجا هستم و اینجا نیستم.
راه میروم..راه میروم تو پیچو خمهای بی انتها و دالانهای تنگ و گشاد این ذهن. هزارو هزاران در..هزارو هزاران پیچ..تاریکو تاریکتر..روشنو روشنتر.
باز میکنم.
اولین در..باد کلفور میپیچه..من و پیراهن هوا رفته..من و جنگل ما..من و رودخونه باریک کم عمق..منو اسب جمشید..الاغه پیر..رخش..در و میبندم
درِ بعدی..نه این تلخه.
درِ بعدی..صورتم چسبیده به شاخههای تنومند گردو..مزه شیرین انجیرهای سفید تو گرمای شمال..منو لیزا..نه نه تلخ نشو..در و میبندم
باز میکنم صورت مهربون و آبشار ساواشیی.
باز میکنم عروسی، رقص..چهری پر اضطراب پدر..وکیلم؟؟ بله!
این اتاقها..این پیچو خمهای تو در تو، منم..گرههایی هست که آرزو میکردم هیچوقت شکل نمیگرفت..طرحهأی هست که میخوامشون...بارها بیشتر
غم فیسلوفم میکنه و شادی ساده لوحم …
سادهلوح هانه فیلسوف شم نمیشه؟
راه میروم..راه میروم تو پیچو خمهای بی انتها و دالانهای تنگ و گشاد این ذهن. هزارو هزاران در..هزارو هزاران پیچ..تاریکو تاریکتر..روشنو روشنتر.
باز میکنم.
اولین در..باد کلفور میپیچه..من و پیراهن هوا رفته..من و جنگل ما..من و رودخونه باریک کم عمق..منو اسب جمشید..الاغه پیر..رخش..در و میبندم
درِ بعدی..نه این تلخه.
درِ بعدی..صورتم چسبیده به شاخههای تنومند گردو..مزه شیرین انجیرهای سفید تو گرمای شمال..منو لیزا..نه نه تلخ نشو..در و میبندم
باز میکنم صورت مهربون و آبشار ساواشیی.
باز میکنم عروسی، رقص..چهری پر اضطراب پدر..وکیلم؟؟ بله!
این اتاقها..این پیچو خمهای تو در تو، منم..گرههایی هست که آرزو میکردم هیچوقت شکل نمیگرفت..طرحهأی هست که میخوامشون...بارها بیشتر
غم فیسلوفم میکنه و شادی ساده لوحم …
سادهلوح هانه فیلسوف شم نمیشه؟
2 comments:
love you...
Manam
Post a Comment